محل تبلیغات شما

Otaku Sekai



"


If everyone's not special then

Maybe you can be what you want to be

You're searching for the answers

You will find them all

In time!



آقا آقا!

من به تازگی یه انیمه تمومیدم!!

که خیلی وقت پیش قرار گذاشتم سراقش نرم.

*به خودش لعنت میفرستد:/*

فوق فوق فوق العاده بوووود *0*
 
از موسیقیش که نگمممم *-----*

عاشق صدای خوانندشم! وجدانا قشنگ می خونه T*T

دانلود اوپنینگ اول *99* در عکس زیر


دانلود اوپنینگ دوم *99.9* در عکس زیر


اندینگ هاشم به اندازه اوپنینگاش قوی بودن ولی من اوپنینگاشو ترجیح میدم D:

شخصیت اصلیشو که اولین بار ببینی مطمئنا فک میکنی منگله :/

ولی اون اونقدر خفنه که الان کراشمه *~*

اکثرا میگن فصل دوم نسبت به فصل اول طنز کم تر داشت

من باهاشون موفقم

ولی واسم از عالی بودن انیمش کم نکرد [:

خلاصه اینکه.

ای کاش فصل سوم داشت T~T



+چون شیش قسمت آخرو دیشب پشت سر هم دیدم امروز امتحانمو گند زدم #-#



در انتهای مسیر زندگی، بیمارستانی هست

که کسی درست وسط آن یک چادر سبز برپا کرده است.

درون چادر، یک نفر بیدار می شود ترسان و از نفس افتاده،

درحالی که نمی داند کجاست.

مرد جوانی که کنارش نشسته زمزمه میکند: نترس»



یک عدد رمان کوتاه و پر از احساس

جمعا 60 صفحه داشت ولی همون 60 صفحه کافی بود

تا از طرفدارای نویسندش شم T^T

البته قبلا قصد داشتم رمان مردی به نام اوه

که همین آقای فردریک بکمن نوشته رو بخرم

ولی چون نصف پول توجیبی ماهم رو سر مرگ خانم وستاری به باد دادم

دنبال یه رمان کوتاه گشتم که اینو یافتم *-*

شماهم اگه این رمانو دیدین حتما بخونینش

واسه اوقات فراقت خیلی خوبه [:


 یوع ^-^

چه میکنید با مدرسه؟

پدرتون در اومده یا هنوز زنده هستین؟:/

امیدوارم مدرستون جزو مدارسی نباشه که هنوز کلاساشون معلم ندارن

خوشبختانه یا بدبختانه ما معلم داریم

ولی این به این معنی نیست که من

ذوق درس خوندن تو دبیرستان رو از دست داده باشم *--*

درسته که مثل اول نیست ولی هنوزم لذت بخشه D:



معلم درس عملیمون خانم خوبیه و خیلی خوب درس میده

ولی من ازش خوشم نمیاد :/

همین دو روز پیش یه دعوای حسابی باهاش کردم ._.

سر اینکه کی یکی از اجزای یکی از چرخا رو خراب کرد

اون انداخت تقصیر من و یکی از بچه های دیگه!

ما خسارتشو دادیم اونم وقتی که ما نشدیمش!!! :/

شانس آوردم اون روز جلسه اولیا بود مامانم به دادم رسید

هر چند وقتی از موضوع باخبر شد

جای دفاع از من گفت خودم پولشو میدم و باید به حرف معلمت گوش کنی و.

از همین جور چیزایی که مامانا همیشه میگن -_-

اما ممنونم که اومد چون اگه نمیومد حتما از مدرسه فرار می کردم D:


مدیرمون مهربونه ولی نمیدونم چرا همه ازش میترسن :/

یه خانم که احتمالا معاونمونه اعصاب داره در حد صفر

همینکه میاد تو کلاسمون هوار میکشه -_-

معلمای درسای تئوریمون هم خوبن.

معلم زبان یه معلم عبوسه که همه حرفاش فلسفیه

و که از همون جلسه اول

تو تمام حرکات و کلماتش تهاجم می بارید|:

معلم جغرافیا چنان اخماش تو هم گره خورده

که فک کنم وقتی هفتاد سالش شه

چین های پیشونیش بیفته رو چشماش ._.

معلم فارسی جلسه اول یک ساعت تمام فک زد :/

معلم عربی که ترجیح میدم توصیفش نکنم.

و معلم دینی.

فقط همینو دوست دارم *^*

اصلا عاشقشم *~~~*

خلاصه اینکه به غیر از زنگ دینی من در عذابم :/

اگه اخلاقاشونو در نظر نگیرم

همشون درس دادن و سابقه کاریشون عالیه @-@



همکلاسیا هم عالین عالیییییی!!

همه منو میشناسن

ولی من اکثرا اسماشونو نمیدونم :/

خیلی خوب و باحالان مثل مدرسه قبلیم با بچه ها اخت شدم XD

باورتون میشه نزدیک ده نفر با بیشتر از بچه های کل مدرسه

دماغاشون چسب زده که مثلا یا واقعا دماغاشونو عمل کردن؟:/

باورتون میشه که چهار پنج نفر از بچه های کلاس

نامزد دارن و میخوان ازدواج کنن؟._.

باورتون میشه من تنها کسی هستم

که معلدم تو کلاس نوزده و بیست و هفته

و بجز دو نفر که معدلشون هفده و خورده ای

بقیه همه پونزده شونزدهن؟؟؟0-0


خلاصه اینکه تنها دلیل دووم آوردنم تو این مدرسه

بعد از همکلاسیام علاقم به درسامه*-*

حتی وقتی معلم مجبورمون کرد

ده دقیقه یک ربع کنار میزامون وایستیم

که مثلا تنبیهمون کنه هم

واسم لذت بخش بود *^*



خلاصه اینکه با وجود همه بدبختیام بازم مدرسمو دوست دارم

و همه تلاشمو میکنم تا زنده بمونم (≧ω≦)

در آخر دوستان التماس میکنم که.

تا تابستون سال بعد زنده بمونیییین T0T



یوع ^.^

شما خوب هستید؟ مدرسه خوب هست؟

من که فعلا مونده تا ذوقم بخوابه D:

میخواستم این پستو هفته پیش بذارم که نشد

اینم نمیخوام که مثل دوره لبتاب نداشتنم وبم خاک بگیره :/

~ دانلود و متن آهنگ در ادامه ~


باز آمد بوی ماه مدرسـه!!!

بوی بازی ها راه مدرسـه!!!!!

-*-*-*-*-*-*-*-

*این دو بیت صرفا برای در آوردن اشک خواننده است*



خب یک بار دیگه مدرسه ها داره میاد تا با هر لحظش

به معنای واقعی سر به نیستمون کنههه  XD

این جانب ملکه تنبلی و بی حوصلگی و بی ذوقی

اعلام میفرمایم

که برای اولین بار در تمام طول عمر نسبتا بی فایده ام

برای مدرسه رفتن ذوق دارم :/

آخه دارم میرم دبیرستان تو رشته مورد علاقم D:

از همینجا میتونم ببینم که داره واسم دست ت میده T^T


میدونم خیلیا الان لباس سیاه پوشدن و عزا گرفتن

خیلیا هم بجز حرص خوردن و سفید کردن موهاشون

هیچ کار دیگه ای نمیکنن

اونایی که هنوز دوره دبستانین و واسه هر درس و پرسشی

تسبیح دست میگیرین بدونین تو سه سال راهنمایی چه ذکر بگین چه نه

همون نمره ای رو میگیرین که به اندازش درس خوندین

(مورد داشتیم طرف واقعا درس خوند بازم گند زد پس استثنا هم هست :/)

همین عقیده باعث شد که من سر امتحانای مختلفمون

از جمله امتحانات ترم هم بی خیال باشم:/

بی خیالیم شاید واسه این بود که من به درسای راهنمایی علاقه نداشتم

و واسم مهم نبود تو درسی که دوست ندارم چه نمره ای بگیرم

شاید هم طبیعتم بی تفاوتی باشه D:

دوستانی که تو راهنمایی درس می خونین سه سال راهنمایی رو جدی بگیرین



مخصوصا سال نهم

تاکید میکنم مخصوصا سال نهم!

همون سالی که هر روز کتاب به دست

عرض و طول راهرو های مدرسه رو میرفتم میومدم

و کوفت تو ذهنم نمیرفت T^T

خلاصه اینکه هر نمره ای که تو این سه سال بگیرین رو انتخاب رشتتون تاثیر میذاره

پس حواستونو جمع کنین ^-^

البته خوشحال میشم حرفامو جدی نگیرین :/

همش اثرات جانبی رهایی از راهنماییه T-T

و چه قدرم من این اثرات جانبیش رو دوست دارم

البته اینو یادم نره که حاضرم بمیرم

ولی به راهنمایی برنگردم ._.



دقت کردین قالبو عوض کردم؟:/

حتما می دونین معنیش چیه؟D:

عارررررره لبتابم برگشت پیش مامانیش T~T

البته حدودا از پونزده شهریور دستم بود*^*

موقعی که به دستم دادنش تا دو ساعت داشتم جیغ کشیدم|:

(خو قلبم ضعیفه تحمل این همه هیجان رو نداره :|)

اونوقت نمیدونم چرا اینجا موش شدم صداشو در نیاوردم @-@



خب دوستان!

آخرین پست تابستون هم به پایان رسید!!!

تا اولین پست بهار بدرود~




خیلی وقت پیش میخواستم معرفیشو بذارم

که طبق معمول حوصله نداشتم D:

الانم حوصله ندارم چون تو برنامه ریزی امروزم بود مجبور شدم بذارم .__.

(چه قدر بچه مثبت شدم طبق برنامه پیش میرم :/)

میتونم بگم این انیمه واسه من مثل اصلاحه

"انیمه ای خوبه که از همون قسمت اول سر جات بنشوندت" بود #-#

و واقعا هم سر جام نشستم و از تک تک قسمتاش تا آخر لذت بردم *~*

ساخت فصل دومش تایید شده ولی اینکه کی پخش شه هنوز معلوم نیست

یا حداقل من ندیدم جایی تاریخشو بدن T-T




*از میان مه سر میرسد*

بالاخره بعد از یک ماه و چند روز از محوی در آمد -.-

طبق معمول در این فکرم که این دو ماهی که از تابستون گذشت 

دقیقا داشتم چه غلطی میکردم||||:

گومن دوستان که به وباتون سر نزدم و نظرا رو جواب ندادم'-'

بنده یک یا دو هفته ای از این تابستونو سر بلیچ بیدم *-*

جمعا 366 قسمت دارع که فقط 55 درصدش بر اساس مانگاست \:

یعنی بقیش فیلره D:

مانگاش هم آرک آخرش رو انیمه نکردن -___-

با این حال کیف کردم *---*

تا دلت بخواد توش مبارزه داره

و دقیقا وقتی فک میکنی طرف شکست خورده

دوباره پا میشه#-#

بعد از اکشن، طنزش عالی بود *^*

انیمه از اول واسه قدیمی بودنش 

کیفیت چندان خوبی نداشت

به جاش آخراش خیلی با کیفیت بود

اینم اضافه کنم که:

هر سال وعده میدن که آرک آخر مانگا رو انیمه میکنن

ولی تا الان که وعده ها عملی نشدند :///

پس اگه یه موقع تصمیم گرفتین انیمشو ببینین

( که احتمال میدم نود و نه درصدتون نمیبینین :/)

منتظر انیمش نمونین و ادامشو از رو مانگا بخونین (:


من طبق معمول رو شخصیت اصلیش ایچیگو کراش یافتم XD

خعلی باحاله XD

البته بجز ایچیگو هم هستن #.#

کلا میتونم بگم شخصیت پردازیش عالی بود

همین باعث شد بر عکس عادتم پا همه جنگا 

و بخشایی که راجب به گذشته هاشون بود

بشینم و اصلا جلو نزنم

البته اعتراف میکنم که یکسری جاها خیلی جلو زدم

چون فقط می خواستم ایچیگو رو ببینم :/


هیتسوگایا توشیرو این عامو بالاییه جوون ترین (و قد کوتاه ترین XD) فرد بین سیزده کاپیتانه

یکی از دلایلی بود که به فکر بلیچ افتادم

اولین باری که عکسشو دیدم با خودم گفتم باید انیمشو ببینم

و وقتی فهمیدم انیمش بلیچه و 366 قسمته

طبق عادت همیشگیم منصرف شدم

ولی بعدا که بیکار بودم یک قسمت دیدم دو قسمت دیدم

سه قسمت دیدم و بعد یکهو خودمو در حالی دیدم

که دارم کلشو پشت سر هم دان میکنم و میبینم :/


(گیف بالاییه واسه مبارزش با گریمجو است *^*)

آخر پستم هم بهتون پیشنهاد میدم که وقتی با یک انیمه بلند

یا به قول خودمون طولانی آشنا میشین

انتظار داشته باشین قسمت اول سر جاتون میخکوبتون کنه

یا حداقل واستون جالب باشه

ولی انتظار نداشته باشین مثل خیلی انیمه ها

از همون قسمت اول ارزش دیدن یا ندیدنش مشخص شه :/

اول چهار پنج قسمت یا حتی بعضی مواقع باید تا ده قسمت ببینین تا اون قدر واستون جذاب بشه که نخواین هیچوقت تموم شه #-#

البته فراموش نشه که بعضی انیمه ها مادرزاد مزخرفن•-•

پ.ن1:دلم واسه لپتاپم تنگیده T^T

پ.ن2:این تابستون هیچ کار مفیدی کردین؟ یا فقط من مضرم|||:



یو :/

خعلی وقته نبیدم وبم خاک گرفته .___.

راستش بودم ولی حوصله پست گذاشتن و سر زدن نداشتم ||||:

نظرا هم حوصله خوندن ندارم :/

الانم دارم در حالی پست میذارم

که سوار بر اسب سفید(وی آی پیمون سفیده :|) در راه قم هستیم D:


خاب خاب این چند وقت که غایب بیدم

سگ های ولگرد بانگو هم بالاخره فصل سومو تمومیدم -.-

و چهار تا فیلم کره ای دیدم که یکیش هوارانگ بید *-*

نمیدونین چه قدره فوق العهده بیییید *^^^*

دلیلش این است که

تو یه فیلم کلی پسر خوشمل خوشمل و جذذذذاب دور هم جمع شدن*@*

آزادانه رو هر کدومشون که میخواستم کراش میزدم *____*

اگه مرگ تهیونگ رو در نظر نگیرم در کل هوارانگ عالی بود T^T

بعد از دیدن سه تا فیلم دیگه که سر عاشقان ماه به معنای واقعی پیر شدمممم

طرفدار گروه بی تی اس شدم *^^^*

این چند وقته موقع طراحی همش آهنگاشون تو گوشمه ^0^


البته اینم بگم که اگه هر کدوم از آهنگاشونو روزی ده دفعه گوش کنم

Run رو صد دفعه گوش میدم *------*

آخه لامصب خعلی عالیه T~T

برای دانلود رو عکس زیر کلیک کنید XD



اگر به مدت کافی به عروس های دریایی نگاه کنید،

تپش قلب قلبشان را احساس می کنید.

فرقی ندارد آن ها از کدام نوع باشند؛ 

آتوالای خون قرمز با درخشش دل فریب و خیره کننده

و یا گونه کلاه گلدار یا آرلیا آریتا که مثل ماه نیمه روشن است.
 وقتی به سرعت جمع می شوند و دوباره خود را رها می کنند،

انگار ضربان دارند؛ مانند قلب یک روح؛

قلبی که می توان از آن طرفش دنیای دیگری را دید؛

جایی که تمام گمشده هایت در آن پنهان شده اند. 

البته عروس های دریایی قلبی ندارند،

یعنی راستش نه قلب دارند، نه مغز، نه استخوان و نه خون؛

اما می توانید مدتی به آن ها نگاه کنید تا تپش قلبشان را حس کنید!

خانم ترتن می گوید اگر 80 سال عمر کنی، قلبت سه میلیارد 
بار می تپد.

داشتم سعی می کردم چنین عدد بزرگی را تصور کنم.

سه میلیارد.

سه میلیارد ساعت قبل، انسان های مدرن وجود نداشتند

و فقط غارنشینان چشـم گنده پرمو روی زمین زندگی می کردند

کـه تنها صدایشان خرخر بود. سـه میلیارد سـال قبل، 

شـاید زندگی هم وجود نداشت؛

و حالا ببین قلبت چقدر خوب کارش را انجام می دهد

و می تواند تا سه میلیارد بار پشت سر هم بزند؛

 البته به شرطی که تا آن وقت زنده باشی.

وقتی خوابی، تلویزیون می بینی یا پای

 در ساحل ایستاده ای، قلبت به کار خودش ادامه می دهد.

شاید وقتی آنجا ایستاده ای، به درخشش روشن سطح تیره اقیانوس نگاه می کنی

و از خودت می پرسی، ارزش دارد دوباره موهایت را 
خیس کنی یا نه.

شاید متوجه شوی لباس شنایت برایت کوچک شده یا خورشید از همیشه روشن تر است.

حـالا مجبوری کمی چشم هایت را ببندی؛ در این لحظه، مثل همه ی مردم، زنده ای.

درست همین موقع،

امواج دریا یکی پس از دیگری به پاهایت برخورد می کند؛

که اگر دقت کرده باشی،

مثل همان تپش قلب است و جای بند لباس شنایت روی تنت می افتد

و شاید بیشتر از خورشید و بند لباست، متوجه سردی آب شده باشی

یا ردی که موج ها روی شن های خیس زیر پایت از خود به جا می گذارند. 

مـادرت جایی همین اطراف ایستاده و از تـو عکس می گیرد 

و تو می دانی که باید به سمتش بروی و لبخند بزنی.

اما نمی روی؛ برنمی گردی و لبخند نمی زنی.

تنها می ایستی و بـه دریا نگاه می کنی

و هیچ کدامتان نمی دانید در این لحظه چه چیـزی اهمیت دارد،

یا قرار است چه اتفاقی بیفتد؛ اصلا چطور می شود دانست؟

و در تمام ایـن مدت، قلبت به تپیدن ادامه می دهد.

کارش را انجام می دهد و آن قدر می تپد

تا وقتی پیامی دریافت کند که حالا نوبت ایستادن است.

نمی دانی چه وقت؛ شاید چند دقیقه ی دیگر.

چون بعضی قلب ها فقط 412 میلیون بار می زنند.

ممکن است گمان کنی کـه خب، اینکه خیلی زیاد اسـت!

اما حقیقت این است که این عدد، فقط می شود 12 سال.


نویسنده در این کتاب

در عین حال که اطلاعات عمومی زیادی به ما میده 

رابطه دوستی و مشکلاتش هم عالی نشون میده *~*

برای من اندکی غم انگیز هم بود T-T

ولی تا حدی لذت بردم که یک روزه تمومیدمش D=

خوانندگان عزیر هم زحمت بکشن حتما حتما بخوانند =/

حالا که تابستونه و لبتاب ندارم رفتم رو فاز کتاب خوانی

البته همچنان از بی لبتابی رنج میبرم T^T




من همیشه خیال میکردم رویاهایم به حقیقت میپیوندند.

تا زمانی که روشنی زندگیم را از دست دادم.

ما هر کدام با رویا های نابود شده زندگی کردیم و در آخر دور هم جمع شدیم.

چرا بی هدف نفس میکشیم؟

بیایید دلیلی بیابیم که نور زندگیمان شود.

من آن را در جریان بی رحم سیاهی از دست دادم.

این احساس تنهایی که در رگ هایم جریان پیدا میکند،

همچنان مرا به سوی تاریکی سوق میدهد.

آیا این صدا را میشنوی؟

ضربانی که درون چشم های بی احساست منعکس شده.

مهم نیست که چه چیز را از دست بدهم،

همچنان با این گذشته و آینده شوم مبارزه خواهم کرد.

و به این ضربان گوش فرا میدهم،

ضربان قلبت،ضربان نورم،ضربان تاریکی



~ ادامه ~


من همیشه خیال میکردم رویاهایم به حقیقت میپیوندند.

تا زمانی که روشنی زندگیم را از دست دادم.

ما هر کدام با رویا های نابود شده زندگی کردیم و در آخر دور هم جمع شدیم.

چرا بی هدف نفس میکشیم؟

بیایید دلیلی بیابیم که نور زندگیمان شود.

من آن را در جریان بی رحم سیاهی از دست دادم.

این احساس تنهایی که در رگ هایم جریان پیدا میکند،

همچنان مرا به سوی تاریکی سوق میدهد.

آیا این صدا را میشنوی؟

ضربانی که درون چشم های بی احساست منعکس شده.

مهم نیست که چه چیز را از دست بدهم،

همچنان با این گذشته و آینده شوم مبارزه خواهم کرد.

و به این ضربان گوش فرا میدهم،

ضربان قلبت،ضربان نورم،ضربان تاریکی



~ ادامه ~


روز همگیمان مبارک!

کلا همین یه روزو تو سال داریم که متعلق به ماعه

البته دیروز بود

و من واسه اینکه سرم با دنیای واقعی شلوغ بود نتونستم پست بذارم =/

خلاصه اینکه خیلی بدبختم D:


انیمه؟

شاید وقتی بزرگ تر شدم ازش زده شم

شاید مثل همه سرگرمی های دیگه ای که داشتم

و ازشون خسته شدم بذارمش کنار

شاید دیگه هیجوقت نبینمش

شاید برای همیشه از روزمرگیم پاکش کنم


ولی یک چیزه که هیچوقت فراموش نمیشه

و اون لحظاتیه که باهاش گذروندم

من با انیمه زندگی کردم خندیدم گریه کردم

یاد گرفتم وایستم و یاد گرفتم قوی باشم

و خیلی چیزای دیگه که الان وقت گفتنشو ندارم


شاید حرف خواهرم درست باشه که میگه این علاقه دوره ایه و تو آینده تموم میشه

ولی برای من آینده انیمه دیدنم مهم نیست برام مهم الانه و بس!


خلاصه اینکه زندگی جریان داره

و تا وقتی انیمه های تو لیستم که الان انیمه مورد علاقم تموم شد

نمیدونم کجان رو تموم نکردم حق ندارم ازش زده شم D:




من نقاشی کشیدن را دوست داشتم. از وقتی به یاد دارم نقاشی می کشیدم. بعضی وقت ها آنقدر مشغولش می شدم که ساعت ها و کاغذ های بسیاری را تلف می کردم. آنقدر زیبا نمی کشیدم ولی لذت می بردم.
ماه ها گذشت و من از نقاشی دست نکشیدم. ایده ها در ذهنم آنقدر روشن بودکه انگار کافی بود قلم را بر روی کاغذ بگذارم تا خود به خود کشیده شود. روز ها گذشت و من دست نکشیدم. حاصل بر روی کاغذ عالی نبود با این حال به خود می گفتم که خوب می کشم. ساعت ها گذشت و من دست نکشیدم. به نظر طرح هایی که بقیه می کشند چیز بهتریست. و ناگهان من دست کشیدم.
به خودم که آمدم از آن دست کشیده بودم و تنها برای وقت گذرانی آن هم در ساعات اضافی مدرسه نقاشی می کردم. من نقاش فوق العاده ای نیستم. من افتضاحم. چون نمی توانم دقیقا آنچه در ذهنم است را بکشم. این گونه فکر می کردم.
یک روز زمانی که از سر بیکاری کشو های قدیمی خانه را مرتب می کردم، دفتر نقاشی سال پیشم را یافتم. دفتری که تقریبا سه چهارم کاعذ هایش را با چسب مهر و موم کرده بودم. دلیلش را به یاد نداشتم. با این حال از سر کنجکاوی چسب ها را دانه به دانه باز کردم.
انتظار نداشتم چیز قشنگی در آن ها ببینم ولی انتظار نداشتم آنچه را که واقعا دیدم هم ببینم. نقاشی هایم همان هایی که کلی وقت برایشان گذاشته بودم. خیلی وقت بود نگاهم بهشان نیفتاده بود. می دانستم من آن ها را کشیده بودم، تک تک خطوط و رنگ هایی که به کار برده بودم را به یاد داشتم، ولی باور نمی کردم.
آن نقاشی ها فوق العاده نبودند، خوب هم نبودند، بد هم نبودند، افتضاح بودند!
آنقدر افتضاح که نقاشی هایی که بعد از آن ها کشیدم در برابرشان شاهکار محسوب می شدند. و ناگهان دلم لرزید و جرقه ای که روز ها در مغزم خاموش نگه داشته بودم روشن شد.
من پیشرفت کرده بودم و همین برایم کافی بود.
حالا که این را می نویسم دفتر نقاشی جدیدم روبرویم باز است. تصویر روشنی از دختری که موهایش با باد تکان می خورد و همانند رودی روان در هوا پخش شده در ذهنم نور افشانی می کند. می دانم که دقیقا همان نخواهد شد. می دانم که فوق العاده نخواهد شد. ولی همین که باعث شود نقاشی فردایم از امروز بهتر باشد کافیست.
همین ذره ذره پیشرفت ها برایم کافیست.




~ Carole & Tuesday ~

بدون شک یکی از بهترین انیمه های موزیکالی بود که دیدم *^*

به نظرم اصلا قابل قیاس با انیمه های هم ژانر خودش نبود و نیست

چه از نظر جدید بودن داستان و شخصیت پردازی چه از نظر امتیاز

به معنای واقعی کیف کردیم *.*

مخصوصا تو بخش موسیقی تنوع آهنگ ها و خواننده ها

به شدت لذت بردیم *---*


تعداد آهنگایی که در طی انیمه خونده شد زیاد بود

مخصوصا آهنگ آخر که خاطره فوق العاده ای واسم به جا گذاشت T*T

ولی بین همشون The Loneliest Girl که اولین آهنگ کارول و تیوزدی بود

رو بیشتر از همه دوست داشتم و دارم!!

البته هر دوشون هم کارول هم تیوزدی خیلی کیوتن *~*

لامصب صداشون فوق العادس T~T

تا یادم نرفته بگم تقریبا همه آهنگای انیمش اینگلیسیه D=


پ.ن: در صورتی که دنبال انیمه موزیکال میگردید به هیچ وجه از دستش ندید[=




داشتم فکر می کردم از چی پست بذارم که چشمم خورد به نظرسنجی

و فهمیدم چندین ماهه که تغییر نکرده :/

پس موضوع پست امروزم مشخص شد ^0^



همونطور که ملاحظه می فرمایید طبق معمول اکثرا رمان رو نمی خونن

ولی انتظار نداشتم تعداد خواننده ها اینقدر باشه *^*

از همه کسانی که شرکت کردن سپاس گذارم U^U

و حالا نوبت به نظرسنجی جدیده!

کدوم ترسناک ترن؟

شرکت کنین تا ببینیم بین چهار گزینه موجود کدوم اول میشه!!

من به شخصه نمیگم از مرگ نمی ترسم

فقط سوسک واسم ترسناک تره :|~




نمیدونم باید در مورد چی حرف بزنم

اگه از روزمرگی بگم

حرف جنگی که نزدیک بود و هست میاد وسط

اگه اتفاقات امروزم رو بگم

حرف یک اشتباه و مرگ خیلی آدمای بیگناه یادم میاد

اگه از زندگیم بگم

تابع دولتی نالایق بودنو به زبون میارم

حتی اگه فقط چیزی که تو ذهنمه رو بنویسم

حرف اون حیوونای بدبختی که هم خودشون هم

خونه هاشون داره تو آتیش می سوزه رو مینویسم

وقتی این وبو زدم میخواستم یک جایی باشه

برای دور بودن از دنیای واقعی

میخواستم و میخوام که دنیای واقعی با اینجا قاتی نشه

ولی اگه بیشتر از این حرف بزنم

تنها چیزی که از کلمه هام می فهمید دنیای واقعیه و بس!


پس بر دهانم مهر خاموشی میزنم و انگشتانم را به زنجیر می کشم

تا قانون اصلی این چهار دیواری را درهم نشکنم.



من همیشه خیال میکردم رویاهایم به حقیقت میپیوندند.

تا زمانی که روشنی زندگیم را از دست دادم.

ما هر کدام با رویا های نابود شده زندگی کردیم و در آخر دور هم جمع شدیم.

چرا بی هدف نفس میکشیم؟

بیایید دلیلی بیابیم که نور زندگیمان شود.

من آن را در جریان بی رحم سیاهی از دست دادم.

این احساس تنهایی که در رگ هایم جریان پیدا میکند،

همچنان مرا به سوی تاریکی سوق میدهد.

آیا این صدا را میشنوی؟

ضربانی که درون چشم های بی احساست منعکس شده.

مهم نیست که چه چیز را از دست بدهم،

همچنان با این گذشته و آینده شوم مبارزه خواهم کرد.

و به این ضربان گوش فرا میدهم،

ضربان قلبت،ضربان نورم،ضربان تاریکی



~ ادامه ~



بعد از سریالش که تو 20 پخش شده

بالاخره نوبت به سینماییش رسید!

خوشبختانه تونستم تنبلی رو بذارم کنار

و تو این وضعیت که نت در حد مرگ کنده دانلودش کنم

در یک کلام فوق العاده بود!

داستانش هیچ کمبودی نداشت و خیلی از اتفاقات 

حداقل واسه من غیر منتظره بود

دو تا نکته که خیلی راجبش دوست داشتم روند خیلی آروم داستان

همینطور موسیقیش که قشنگ آدمو یاد فیلمای تاریخی می نداخت بود

کاراکتر های جدیدی هم وارد شدن مخصوصا تیلور

خیلی بامزه و دوست داشتنی بود(":


درمورد وایولت هم باید بگم که هنوزم عاشق کاراکترش هستم!

از مدل مو و رنگ چشماش گرفته تا اخلاقش و نوع حرف زدن

و مخصوصا لبخند زدنش!!خداییش نازهT~T

شاید واسه صاف شدن هوا باشه

ولی از وقتی تمومش کردم حس می کنم دنیا رنگی تر شده :/

دیدن این انیمه رو به همه شدیدا توصیه میکنم

دلیلشو نپرسین چون فکر نمیکنم واسه دیدن یک شاهکار نیاز به دلیل باشه ._.


پ.ن1: باز هم من این انیمه رو دیدم و علاقه شدیدم به نامه نوشتن برگشت:/

پ.ن2: سینمایی جدیدش یک ماه دیگه رو پرده سینما میره و تا نسخه خوبش پخش شه معلوم نیست چه قدر طول بکشه -_-

پ.ن3: آرزوم می کنم تو سینمایی جدیدش سرگرد زنده شه T^T



من همیشه خیال میکردم رویاهایم به حقیقت میپیوندند.

تا زمانی که روشنی زندگیم را از دست دادم.

ما هر کدام با رویا های نابود شده زندگی کردیم و در آخر دور هم جمع شدیم.

چرا بی هدف نفس میکشیم؟

بیایید دلیلی بیابیم که نور زندگیمان شود.

من آن را در جریان بی رحم سیاهی از دست دادم.

این احساس تنهایی که در رگ هایم جریان پیدا میکند،

همچنان مرا به سوی تاریکی سوق میدهد.

آیا این صدا را میشنوی؟

ضربانی که درون چشم های بی احساست منعکس شده.

مهم نیست که چه چیز را از دست بدهم،

همچنان با این گذشته و آینده شوم مبارزه خواهم کرد.

و به این ضربان گوش فرا میدهم،

ضربان قلبت،ضربان نورم،ضربان تاریکی



~ ادامه ~




خب دوستان!!

بالاخره با خودم کنار اومدم و تصمیم گرفتم بی حوصلگی رو بذارم کنار!!

و برم از نقاشیام عکس بگیرم |=

به خدا یک هفتست دارم خودمو می خورم برم عکس بگیرم ولی نمیرم

از نظر خودم خیلی مزخرفم می کشم .__.

واسه همین اومدم بذارم شما یکم اعتماد به نفس بگیرین D:


من یه مداد نوکی دارم که سال نهم یکی از دوستام واسم خرید

این مداده الان داره یک سال و خورده ای واسم کار میکنه و تقریبا همه کارام  از جمله الگو کشی نقاشی نوشتن رو با همین میرسم

قبل از اون در عرض یک ماه دو سه تا مداد نوکی شدم :///

به هر حال اگه در حالت عادی نقاشیم بده با دست گرفتن مدادی بجز این افتضاح میشه ^-^

تقریبا همیشه نقاشی دختر می کشم(باید بگم طراحی؟:/)

و حدودا یک سوم دفترم پر شده از همین نقاشی های چرت و پرت و بی سر و ته

واسه همین فقط آخرین نقاشی هام که نسبت به اونا بهترن رو می ذارم (آره من خیلی زرنگم @-@)


این جناب بی نام اولین شخصیتیه که مثل آدم خلقش کردم :/
در مورد باندی که از دست چپش آویزونه باید بگم که تو کشیدن اون دستش به مشکل شدیدی برخوردم و دیگه به مرز خودکشی رسیده بودم!! ولی (به قول کتاب فارسی) گریزی رندانه زدم و با کمک گرفتن از هاناکو (آمانه ) اونجوریش کردم *^*
سعی کردم شخصیت خشنش رو با اون باند ها و چسب زخم ها نشون بدم ولی نمیدونم چرا تهش همچین لباسی واسش طراحی کردم (:/) راستی فقط من اینجور فک میکنم یا واقعا لباسش بهش نمیاد؟-__-
عاشق چشماشم!از مدل موش متنفرم! از مدل قرار گیری دستاش خوشم میاد و.همین!


من خیلی نقاشی ها با مداد کشیدم و اکثرا موقع کشیدن، مداد کاغذمو سیاه می کرد و همین اعصابمو خورد می کرد. یه روز تو موقع بیکاری تو پینترست گشت می زدم مدل نقاشی هایی با ماژیک پیدا کردم که فوق العاده بودن! من اون مدل ماژیکایی که اونا واسه کشیدن استفاده کرده بودن نداشتم و می دونستم که هر چقدرم بگردم پیداشون نمی کنم. به همین دلیل تصمیم گرفتم با چیزی که دارم یعنی ماژیک راپید بکشم. در نتیجه. این جناب بی نام بالایی خلق شد!!
بعله! اولین نقاشی من با راپید که درست و حسابی در اومد! البته زنجیر دورش ایده من نبود.
اگه فکر می کنین واسه خوشگلی یکی از چشماشو پشت موهاش پوشوندم سخت در اشتباهید! صد در صد دلیل اینه که نمی تونستم چشم دیگشو در بیارم :|~
ولی خوبه اونقدرا هم بد نشد =~=
از مدل مو، دامن، دستش، زنجیراش و البته چشمش خیلی خوشم میاد و خوشبختانه تو این یکی چیزی واسه متنفر بود ندارم
با این حال هنوز تازه کارم و راه بسیار زیادی در پیش دارم #-#


پ.ن1: فعلا این دو تا رو قاب بزنین به دیوار و به خودتون امیدوار تر شین تا من برم باز هم اثر خلق کنم P:

پ.ن2: اساتید لدفا مرحمت بفرمایید این بنده حقیر را در طراحی هایش راهنمایی کنید ._.





چه قدر از گذشته ها به یاد داری؟ خاطراتت با چه میزان وضوحی در ذهنت حک شده اند؟ چه قدرشان را فراموش کرده ای؟ چه قدرشان را رویا و چه قدرشان را کابوس تلقی می کنی؟ اصلا به شروع و پایانشان را به یاد داری؟ به زمان پیش آمدنشان، صبح، ظهر، عصر یا شب بودنشان. اشیاء و اشخاصی که در آن نقش داشتند و باعث پیدایش آن شدند را که فراموش نکرده ای؟ رنگشان را چطور؟ رنگشان را به خاطر داری؟
تعجب نکن. درست شنیدی.
رنگشان.
رنگ خاطراتت را به یاد داری؟
اصلا به حرف های من گوش کن تا برایت بگویم.
خاطرات من بجز پیچ و خم و پستی و بلندی رنگ هم دارند. آن رنگ توسط من انتخاب نمی شود ولی برای همیشه به همان شکل در ذهنم باقی می ماند.
من جمعا دو یا سه خاطره از پیش دبستانی دارم. خاطراتی که در آن ها نه چهره افراد برایم واضح هست نه مکانی که در آن قرار دارم. با این حال رنگشان را می دانم. رنگ آن خاطرات نارنجی است! چرا نارنجی؟ شاید برای آنکه لباس فرم پیش دبستانی من نارنجی بود. شاید هم برای آنکه خورشید نور نارنجی می تاباند. جه می دانم!
در یکی از خاطراتم بیرون خانه باران می بارید و من کنار بخاری نشسته، پتو ها را مانند سنگری به دور خود پیچانده و با عروسک هایم درون آن بازی می کردم. آن خاطره صورتی است. احتمالا به دلیل آن باشد که پاپیون لاکپشت پارچه ای، عروسک محبوبم صورتی بود.
خاطره دیگرم مال قبل از عید است. زمانی که با خانواده چهار نفره خود با چندین سطل رنگ و قلمو در حیاط خانه ایستاده بودیم و پدر به من و خواهرم یاد می داد که چطور دیوار ها را رنگ بزنیم. این خاطره آبی است و دلیلش این است که در پایان کار دیوار هایمان رنگ آبی به خود گرفته بود.
زمانی که اولین گوشی نویی که برای خودم بود را در دست می گرفتم از ذوق انگشتانم میلرزید. آن لحظه همه چیز کرمی بود دقیقا به رنگ قاب آن.
اولین باری که به دبیرستان رفتم اشتیاق و ذوق با استرسم مخلوص شده بود. آن خاطره خاکستری است دقیقا به رنگ جامدادی آن روزم.
روزی که پدر بزرگ مادرم فوت کرد دنیا سیاه رنگ بود. او را زیاد نمیشناختم و رفت و آمدمان اندک بود با این حال ناراحت بودم و برایش اشک ریختم. این خاطره سیاه است دقیقا به رنگ لباس های آن روزم.
این ها رنگ دار ترین خاطرات من هستند. اینکه با دانستن خاطرات من به دنبال رنگ در خاطرات خودت بگردی مایه خوشحالی من است. اینکه من باعث لحظه ای تفکر در سرت شوم خوشحالم. برای همین است که در آینده این خاطره سبز خواهد بود. به رنگ پروانه هایی که بر روی لباسم جا خوش کرده اند و آن را طرح آن شده اند!
بگذار حالا که حرف هایم به پایانش رسیده و کلمات در ذهنم رو به خاموشی میروند با آخرین توانم آخرین کلمات را بر صفحه ذهنت بگنجانم.
بله درست است.
خاطرات هم رنگ دارند



سلام دوتان!!

خیلی وقته که یه پست درست و حسابی نذاشتم -.-

دلیلشم اینه که واقعا نمی دونستم از چی پست بذارم :/

آخرم تصمیم گرفتم بیام پشت لبتاب صفحه وب رو بالا بیارم

و هر چی به ذهنم میادو رو کیبور خالی کنم! :/

پس به ادامه مراجعه کنید و زر زر های دل تنگم را بخوانید -.-




سلام دوزتان!!
امروز اومدم با معرفی یه سریال فوق العاده *^*
قصد داشتم خیلی وقت پیش بذارم ولی تنبلیم میشد
ارور دادنای میهن هم روش اضافه شد :/
اصلا بریم سر اصل مطلب
راستش این فیلم دقیقا با سلیقه من همخونی داشت
از اون مدلایی بود که از سر بیکاری قسمت اولشو دیدم
و از دقیقه ده به بعد جوری نگاش کردم که انگار مرگ و زندگیمو تایین میکنه(=
اینم بگم که از اینجا به بعد نظر شخصی بنده است
پس فردا پس فردا یقه منو نگیرین|:



ژانر این فیلم چیزی تو مایه های کمدی عاشقانه روانشناسی
با چاشنی درام و رازآلود بود
داستان فیلم از شخصیت چا دوهیون شروع میشه
تو خارج از کشور درس میخونه
هم شاگرد ممتازه هم محبوبه و هم پولدار از همه نظر همه چی تموم
ولی هیچ چیز کامل نیست!(از سخنان استاد آکامه:|~)
چون این چادوهیون ما به اختلال چند شخصیتی مبتلاست!
یعنی بجز خودش شش تا دیگه هم داخلش زندگی میکنن!!0-0



جی سونگ به عنوان شخصیت اصلی مرد یعنی چا دوهین بازی میکنه
هر چی از بازیش بگم کم گفتم!!
تو فیلم بجز چا دوهیون باید جای شش تا نفر دیگه بازی می کرد!
جمعا هفت نفر
هفت نفری که هر کدوم اخلاق رفتار و نگاه متفاوتی دارن
در کل باید بگم بازی اون یکی از مهم ترین نقاط قوت فیلم بود!*-*



شین سه گی
از شخصیت خشن و بی رحم وسلطه گرش بگم؟!
از عر هایی که واسش زدم بگم؟!!
وقتی این شخصیت بیدار میشد چا دو هیون از این رو به اون رو میشد*:
تنها کسیم که میتونست تا حدودی اونو رام کنه
شخصیت اصلی زن او ری جین بود^-^
خیلی جاها دیدم میگفتن از او ری جین(هوانگ جونگ ایوم) خوششون نمیاد
و شخصیتش لوس بود یا بازیش طبیعی نبود
ولی من دوسش داشتم :/
سر سکانس دعواهاش با شین سه گی فقط عر میزدمT~T


پری پارک کاراکتری که از اول تا آخر فقط چند بار کوتاه تو فیلم ظاهر شد
ولی همون چند بار کافی بود تا عاشقش شم!
شخصی تا حدودی جاه طلب
عشق به بمب و چیزای منفجره
و البته آرزوش اینکه یه کشتی با اسم خودش داشته باشه
چه قدر من سر رفتنش گریه کردمT^T


آن یونا یک دختر اصیل!
کسی که حاظره خودشو واسه آیدول های جذاب بکشه
اون تا میتونه بهشون میچسبه!
هیچ راهی هم واسه رام کردنش نیست!!
تکرار میکنم رام نمیشه!!!!
ری اون و ری جین خیلی از دستش بدبختی کشیدن!!XD
*قربان صدقه اوپا اوپا گفتن هایش میرود*


آن یو ساب داداش دوقولوی یونا
پسری عاشق کتاب و فلسفه و البته عشق خودکشی!(دازای خودمونه:|)
خیلی مظلوم بودT-T
شخصیت نانا رو فقط یه بار دیدم ولی خیلی دوست داشتنی بود
اون باعث شد بخش زیادی از حقایق آشکار شه!.__.
و در آخر آقای ایکس که تو قسمت های آخر اومد



چیزی که خیلی دوست داشتم این بود که وقتی
چا دو هیون جاشو با شخصیتای دیگه عوض می کرد
صدا و نگاهشم عوض میشد!
در کل جی سونگ سر هیچکدوم کم نذاشت
و نقش آفرینیش به معنای واقعی شاهکار بود*~*


پارک سئو جون در نقش ری اون داداش ری جین بازی می کرد
یک برادر عاشق و نگران
خیلی خوب بودT~~~T
مطمئنم بدبختی هایی که کاراکترش تو این سریال کشید
از بدبختی هایی که تو هوارانگ کشید بدتر بود!:/



جدا از نقاط ضعف و مثبتش این موضوع که اصلا عجله ای
واسه آشکار کردن حقایق نداشتن خیلی رو مخ بود!
و من از همین رو مخ بودنش خوشم میاد!!
داستانش دقیقا منو یاد کتابای روث ور میندازه
ما میدونیم یه اتفاقی تو گذشته افتاده و حالا هم داره میفته
ولی نمیدونیم اون دقیقا چیه
آروم آروم با جلو تر رفتن داستان تیکه به تیکه حقایق رو به خوردمون میدن
ما حدس و گمان های درست و غلط میزنیم
که خط داستانی تایید و نغضش میکنه
و بعد تو یه قسمتی که انتظارشو نداریم
حقیقتو مثل پتک تو سرمون میکوبن:////
من این روشو خیلی دوست دارم *^*
اگه با این همه توضیحی که دادم هنوز سراغش نرفتین
باید بگم بر فنا رفته اید|:


پ.ن: OST های فیلمشو خیلی دوست داشتم
بعضی وقتا هم موسیقی متنشو به یادش پلی میکنم
ولی بین همشون یکی از آهنگا فوق العاده بود
به قول خواهرم اینقدر خوب بود که موهای تنم سیخ میشد
اون روزای اول چند بار باهاش گریه کردم|:
معنیشم خیلی قشنگهT*T
واسه دانلود رو عکس زیر کلیک کنیدD:


آخرین جستجو ها

تکنو pebarafi enpeamesgest nalisumo Ollie's game کتابخوانی telravipod Richard's page تکنولوژی دانش جنگ افزار ها Armament knowledge